سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معبرسایبری تاسوکی

در کودکی خوانده بودیم” آن مرد درباران آمد”؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد . . .

ساعت 10 صبح دکتر به همراه مامور آشپز خانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: به این چلو کباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب.

مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراض نمی کند....
حالا اگر یکی بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص درک درستی ندارد..... ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا! چرا به فلانی خانه ی دوهزار متری دادی و به من ندادی، ما هم مانند همان بیمار فاقد درک مناسب هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همان طور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هرچه به ما می دهد راضی باشیم.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر بنده بداند من خدای او هستم و هرچه صلاح اوست به او می دهم، در دلش از من ناراضی نمی شود. در حدیث است که « انتم کالمرضی و ربّ العالمین کالطبیب. ما همه مانند مریض هستیم و خدا مانند طبیب. »

 



نوشته شده توسط : زریافتی

 

در هیچ زمان و در هیچ حالی، جای ناامیدی و مأیوس شدن از درگاه الهی نیست و رحمت واسعه الهی، همواره شامل حال بندگان و به خصوص م?منان می‌باشد.

گنهکاران در هر مرحله‌ای و با هر نوع گناهی، نباید از دریای بی‌کران رحمت الهی نومید باشند؛ چرا که او بخشنده و آمرزنده و رحیم است.

یکی از ابعاد رحمت خداوند، رحمت خاص اوست که از آن به رحمت (رحیمیه) یاد می‌شود. این نوع رحمت، ویژه بندگان صالح و فرمان‌بردار اوست.

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : زریافتی

نه در «گوگل» نشانی از تو می توان یافت

نه در «فیس بوک»،

برای سر زدن به تو «فیلتر شکن» لازم نیست،

همه دلهایی که بدون «پسورد» بالا می آیند

نشانی از «تو» دارند.

گل نرگس

برای ماهی ها « کامنت »می گذارم

برای پرنده ها « اف لاین »

می خواهم عطر نامت را

برای همه « چت روم »ها بفرستم

می خواهم

« بک گراند » همه دلها تو باشی

گل نرگس من!

می آید...

شنبه ها گل می فروشم.

یک شنبه ، کفش هایم را واکس می زنم

و به زلزله ای که در راه است فکر می کنم.

دوشنبه ها را سکوت می کنم.

سه شنبه، ایمیل هایم را چک می کنم

و برای مرگ

لبخند می فرستم.

چهار شنبه ،

با دخترم به ملاقات خدا می روم.

پنج شنبه، شعر هایم را حراج می کنم.

جمعه ها ... اما،

فقط منتظر می مانم

می دانم که می آید.

 



نوشته شده توسط : زریافتی



نوشته شده توسط : زریافتی


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 21
کل بازدید : 137007
کل یادداشتها ها : 189