سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معبرسایبری تاسوکی

در کودکی خوانده بودیم” آن مرد درباران آمد”؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد . . .

شهید مهدی نجفی

 

  

 

مهدی به امام غریبش اقتدا کرد و غریبانه رفت. از دریا آمد، به دریا پیوست و امواج یاد و خاطره اش را به رخسار تشنگان فیض حضرت او پاشاند. مهدی در اولین روز خرداد 1347 در مشهد الرضا و در خانواده ای پایبند، مذهب و معطر به عطر ولایت چشم به روی گلدسته های حرم مولایش حضرت امام رضا (ع) گشود. از سقا خانه محبت آن حرم آب زندگانی جاوید نوشید و از کبوتران بهشتی اش نغمه سرایی و الفبای ارادت آموخت. او تحصیلات ابتدایی را در دبستان بهادر مشهد گذراند و تابستان ها را به کار یادگیری و تعمیر برق اتومبیل مشغول شد. مهدی، زاده کار بود و چون همه فرزندان مصمم این سرزمین مینوی فرزند تلاش خصال خویش. به همین سبب شانزده ساله بود که ترک حرم و گلدسته یار و دیار کرد و به زاهدان عزیمت نمود تا در کنار برادر به کار خودرو اشتغال ورزد. 

 

 

 

 

               

 

هنوز سالی بیش از اقامتش در زاهدان نگذشته بود که به سنت اهل تقوا ازدواج نود تا دینداری اش پایدار بماند و پای جوانی او به بیراه نلغزد که ثمره این ازدواج زود هنگام اما نیکو، دو فرزند پسر و یک دختر می باشد. چند سال بعد، غم غربت، مهدی را از زاهدان به مشهد روانه کرد تا بار دیگر به امام همامش سلام گوید و در جوارش بیاساید.

در مشهد با روحیه اعتقادی که داشت زمینه را برای کار فرهنگی مناسب دید و به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت اما گویی اراده خداوندی بر آن بود تا مهدی را در دیاری دیگر به سوی خویش فراخواند. پس او را در راه انجام کاری به سوی زابل کشاند. او در بازگشت از زابل در شهادتگاه تاسوکی از دور چشم، به گلدسته های امامغریبش دوخت و در شامگاه خونین 25 اسفند شاهد شهادت را در آغوش گرفت. 



نوشته شده توسط : زریافتی


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 137466
کل یادداشتها ها : 189