سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معبرسایبری تاسوکی

در کودکی خوانده بودیم” آن مرد درباران آمد”؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد . . .

شهید مهدی نوری 

 

مهدی 30 شهریور 1363 چشم به جهان گشود. مهدی در خانواده ای مذهبی و مؤمن به انقلاب و عاشق عاشورا در دار الولایه سیستان، آئینه چشم ها را منظرگاه اقیانوس جاری زندگی کرد. پدرش، از خادمین ابا عبدالله الحسین(ع) و اصحاب عاشورا به شمار می رفت و کوله بار عشق وی به ائمه اطهار پر از زاد راه خیر و برکت برای مردم و کانون گرم خانواده اش بود. به همین نیت نیز نام مولود را مهدی گذارد تا در پرتو این نام آسمانی بنشیند و فرزند را با لالایی تقوا و عفاف و آرزوهای پدرانه بپروراند. از این رو مهدی نوجوانی اش را به آموزه های دینی و فرهنگ اسلامی و عضویت بسیج در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان شهید حسینی طباطبایی زابل گذراند. مهدی، نشاط و طراوت جوانی را با سیمای زیبا و سیرت زیباتر در آمیخته داشت و عشق به اهل بیت و شهیدان کربلا را همچون خون در رگ های عقیده و ایمان می پروراند.

 

 

 

 
آن گاه که پرچم السلام علیک یا ثارالله بر گلدسته های مساجد شهر و حسینیه ها به اهزاز در می آمد و پیام فرا رسیدن ماه محرم را به گوش جان عاشورائیان زمزمه می کرد، مهدی با همه معرفت قلبی اش پیراهن سیاه به تن می کرد و در دسته های سینه زنی و هیأت های عاشورایی به عزاداری می پرداخت و کمر به خدمت عاشورائیان می بست. 

 

نوا و نگاه و خنده و نشاط و ادب مهدی بوی محبت می داد و روح مهربانی و الفت را در فضای کوچه و بازار و فروشگاه جواهری اش می پراکند. به سبب ویژگی ها زبانزد خانواده و دوستانش بود. سرانجام شامگاهی به سرخی شامگاه کربلا و در ایام  اربعین امام و مرادش آقا ابا عبدالله الحسن(ع) و در حالی که انگشتری نامزدی اش را به انگشت آروز داشت و مرادش را به شوق ازدواج در هفته ای دیگر چراغان کرده بود غریبانه و مظلومانه در جاده زابل – زاهدان به خیل کاروان شهیدان خداجو پیوست و در حسرت حنابندان دامادی اش از خون رخسار، حنای دامادی به دست و پا بست و در حجله گاه ابدیت آرمید



نوشته شده توسط : زریافتی


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 137463
کل یادداشتها ها : 189