سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معبرسایبری تاسوکی

در کودکی خوانده بودیم” آن مرد درباران آمد”؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد . . .

شهید منوچهر حیدری 

 

نگاهش تا فراسوی گسترده بود. پاک بود، زلال و آسمانی. از آن رو که با افق های باز و جنگل و کوهپایه نسبت داشت و فرزند روستای حسن آباد کردستان بود. نام روستا در همه جا با مکتب و ایمان و تقوا توأمان است و منوچهر دست پرورده تنعم روحانی آن. او در یکم شهریور ماه 1357 در چنان فضایی دیده به روی سبزینگی و کوه و آفتاب گشود و در دامان پر مهر آن روستا بالیدن گرفت. در هفت سالگی در دبستان حسن آباد شیوه نوشتن آموخت و سپس به روستای برخوردار رفت و تا سال دوم راهنمایی با جمعی از همکلاسی های خود مسافرت طولانی راه دو روستا را با شوق و آرزومندی می پیمود و سرمای استخوان سوز زمستان را به جان می خرید تا عطش دانستن را در چشمه زلال دانایی سیراب سازد. اما بنیه ضعیف مالی و عدم تأمین کیف و کفش و کتاب مدرسه وی را مجبور به ترک تحصیل و مدد رساندن به پدر در امر کشاورزی کرد تا سفره خالی خانواده به نان و روزی حلال زیور یابد. 

 

 

منوچهر مدت پنج سال در پایگاه مقاومت محل با عنوان بسیجی به اعتلای فرهنگ بسیج پرداخت و در مراسم ملی و مذهبی از اعضای فعال بسیج به شمار می آمد. وی پرورده دامان مکتب تشیع و عاشق ائمه و ولایت بود و با پیروی از سیره رسول الله وقار را در حوادث و بلایا، تنعم را در قناعت، جوانمردی را در گذشت، ذلت را در دوستی حیات، لذت را در نوازش یتیم و تواضع را در هم نسبتی با فقر می دانست. سرانجام کینه و بغض استکبار از امت محمدی، این جوان رشید و پاک نهاد را آماج گلوله های مزدوران از خدا بی خبر قرارداد و منوچهر با دنیایی آرزومندی در غربت شهادتگاه تاسوکی، خاک خونین دشت سیستان را حجله گاه آرزوهایش نمود و در بستر شهادت آرام گرفت.



نوشته شده توسط : زریافتی


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 137460
کل یادداشتها ها : 189